loading...
**متنوع ترین وب تفریحی**
لینک ثابت بازدید : 983 چهارشنبه 15 شهریور 1391 نظرات (2)

 

  ***کوچه***

(فریدون مشیری)

 

بی تو مهتاب شبی باز از آن كوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه كه بودم

 

در نهان خانه جانم گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید

یادم آمد كه شبی با هم از آن كوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

 

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام

 

یادم آید تو به من گفتی : از این عشق حذر كن

لحظه ای چند بر این آب نظر كن

آب ، آیینه عشق گذران است

تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا كه دلت با دگران است

تا فراموش كنی ، چندی از این شهر سفر كن

 

با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم

سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم

روز اول كه دل من به تمنای تو پر زد

چون كبوتر لب بام تو نشستم

 

تو به من سنگ زدی ! من نه رمیدم نه گسستم

باز گفتم كه تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم. سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم

 

یادم آید كه دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه كشیدم

نگسستم ، نرمیدم

 

رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

نه كنی از آن كوچه گذر هم

 

بی تو اما به چه حالی من از آن كوچه گذشتم...

 



 

" جواب زیبای هما میر افشار به  فریدون مشیری"

 

 

 ***بی تو من زنده نمانم***

(هما میر افشار )

 

 


بی تو طوفان زده دشت جنونم

صید افتاده بخونم

تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم ؟

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی

بی من از شهر سفر کردی و رفتی

قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

تا خم کوچه بدنبال تو لغزید نگاهم

تو ندیدی

نگهت هیچ نیفتاد براهی که گذشتی

چون در خانه ببستم ،

دگر از پای نشستم ،

گوئیا زلزله آمد ،

گوئیا خانه فرو ریخت سر من

بی تو من در همه شهر غریبم

بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدائی

برنخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی

تو همه بود و نبودی ، تو همه شعر و سرودی

چه گریزی ز بر من ؟

که ز کویت نگریزم

گر بمیرم ز غم دل ،

به تو هرگز نستیزم

من و یک لحظه جدائی ؟

نتوانم ، نتوانم

بی تو من زنده نمانم .....

 

لینک ثابت بازدید : 441 چهارشنبه 15 شهریور 1391 نظرات (0)

 

عاشقی با قلب من بیگانه شد
خنده از لب رفت و یک افسانه شد
حس و حالی بعد عشق آمد پدید
بعد آن شب زندگی غمخانه شد

 ....................................

لعنت به همه قانون های دنیا که در آن شکستنِ دل پیگرد قانونی ندارد !


....................................

 

دنیا اونقد کوچیکه که آدمایی رو که ازشون متنفری هر روز میبینی
ولی اونقدر بزرگه که اونی که دلت می خواد رو هیچوقت نمیبینی …

 

....................................

به من گفت برو گورِت رو گم کن …
و حالا هر روز با گریه به دنبال قبر من می گردد !
کاش آرام پیش خودت و زیر زبانی می گفتی :
“زبانم لال !”

 

....................................

شاید چشم های ما نیاز داشته باشند که گاهی با اشک های مان شسته شوند
تا بار دیگر زندگی را با نگاه شفاف تری ببینیم…

 

....................................


از دیگران بریدم تا مهربان بمانی
نامهربان تو رفتی با دیگران بمانی؟

 

....................................


گهگاهی سفری کن به حوالی دلت
شاید از جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد

....................................

 

جان غمگین ، تن سوزان ، دل شیدا دارم / آنچه شایسته عشق است ، مهیا دارم
سوز دل ، خون جگر ، آتش غم ، درد فراق / چه بلاها که ز عشقت من تنها دارم

 

....................................

من که به هیچ دردی نمیخورم …
این دردها هستند که چپ و راست به من میخورند …

 

....................................

دیار عاشقی هم شهر هرت داره !
خیلی راحت دل می دزدن ، دل می برن ، دل می شکنن …

 

....................................

چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند
گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی…

 

....................................

دردلم آرزوی آمدنت می میرد
رفته ای اینک، اما آیا
باز برمیگردی؟
چه تمنای محالی دارم
خنده ام می گیرد


....................................

در هوایم هوسی نیست بجز دیدن تو ، تو گل یاسی و من تشنه بوییدن تو .

....................................

بوی رخسار تو را نیمه شب آورد نسیم ، تازه شد در دل من یاد رفیقان قدیم.

....................................

گفته بودی گنج در ویرانه هاست / راست گفتی ، چون وجودت در دل ویران ماست .


....................................

 

کوله بارم بر دوش ، سفری تا ته تنهایی محض ، سازکم با من گفت : هرکجا لرزیدی ، از سفر ترسیدی ، تو بگو از ته دل ، من خدا را دارم .

....................................

گفتی فراموش کردن کار ساده یست ، تو فراموش کن ، من این ساده ها را بلد نیستم

....................................

در ثانیه های بودنت می مانم / در فصل شکست خوردنت می مانم / یک سال نه ده سال چه فرقی دارد ؟ / تا لحظه ی دل سپردنت می مانم .

....................................

هرجا دلت شکست ، قبل رفتن خودت جاروش کن ! تا هر ناکسی منت دستای زخمیشو رو سرت نذاره .

 

....................................

بگذار کسی نداند که چگونه من به جایِ نوازش شدن،
بوسیده شدن،
گزیده شده‌ام!

 

لینک ثابت بازدید : 213 دوشنبه 13 شهریور 1391 نظرات (0)

 

تو پرنده بودی،من سرو...


  زیر بارون راه نرفتی
   تابفهمی من چی میگم
    تو ندیدی اون نگاه رو
     تا بفهمی از كی میگم
      چشمای اون زیر بارون
       سر پناه امن من بود
        سایه بون دنج پلكاش
         جای خوب گم شدن بود
           تنها شب مونده و بارون
             همه ی سهم من این بود
               تو پرنده بودی من سرو
             ریشه هام توی زمین بود
           اگه اون رو دیده بودی
        با من این شعر رو می خوندی
     رو به شب داد می كشیدی
  نازنین ! چرا نموندی ؟
حالا زیر چتر بارون
  بی تو خیس خیس خیسم
   زیر رگبار گلایه
    دارم از تو می نویسم
     تنها شب مونده و بارون
      همه ی سهم من این بود
       تو پرنده بودی من سرو
         ریشه هام توی زمین بود
 

یغما گلرویی
لینک ثابت بازدید : 188 یکشنبه 12 شهریور 1391 نظرات (0)

 

 

" حمید مصدق خرداد 1343"

 

*تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت




 " جواب زیبای فروغ فرخ زاد به حمید مصدق"

 

من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

 

لینک ثابت بازدید : 592 شنبه 11 شهریور 1391 نظرات (0)

 

 

زیر خاکستر ذهنم باقیست ،آتشی سرکش و سوزنده هنوز

یادگاریست زعشقی سوزان، که بود گرم و فروزنده هنوز 

عشقی آنگونه که بنیان مرا، سوخت از ریشه و خاکستر کرد

غرق در حیرتم از اینکه چرا ، مانده ام زنده هنوز؟

گاه گاهی که دلم میگیرد, پیش خود میگویم

آنکه جانم را سوخت, یاد می آرد از این زنده هنوز؟

سخت جانی رابین، که نمردم از هجر

مرگ صد بار به از بی تو بودن باشد

گفتم از عشق تو من خواهم مرد

چو نمردم هستم، پیش چشمان تو شرمنده هنوز

گفته بودند که: از دل برود یار چو از دیده برفت

سالها هست که از دیده من رفتی ,لیک

دلم از مهر تو آکنده هنوز

دفتر عمر مرا دست ایام، ورقها زده است

زیر بار غم عشق، قامتم خم شد و پشتم بشکست

در خیالم اما, همچنان روز نخست, تویی آن قامت بالنده هنوز

در قمار غم عشق, دل من بردی و با دست تهی

منم آن عاشق بازنده هنوز

آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش

گر که گورم بشکافند عیان میبینند

زیر خاکستر جسمم باقیست ،آتشی سرکش و سوزنده هنوز

 

 

لینک ثابت بازدید : 214 شنبه 11 شهریور 1391 نظرات (0)

 

 

 

برای اینکه بدانیم چگونه باید از اتوی مو استفاده کنیم تا آسیب کمتری به موها برسد
چند نکته ی مهم را باید مد نظر داشته باشیم:


۱-قبل از اتو کشیدن موها حتما موها را با سشوار خشک کنید وآب موها را کاملا بکشید.


۲-بعد از خشک کردن از براق کننده های مو در لابه لای موها بزنید.


۳-اگر موهای خیلی فر یا وزی داریدلایه های مو را برای اتو کشیدن باریک ونازک بردارید.

۴-برای موهای تقریبا صافی که فقط موج دارند ومی خواهید آنها را صاف کنید حتما
قبل از اتو ،موادی مثل واکس مو یا کرم مو به مقدار کم به نوک انگشتان زده
وبه همه جای موها بمالید تا پوششی بین موی شما واتو باشد واز سوختن
مو جلوگیری شود چرا که این موها نسبت به موهای فر شکننده تر وضعیف ترند
ومقاومت کمتری دارند اما در مورد موهای فر تنها قبل از اتو از براق کننده ها استفاده
شود واز واکس وکرم مو بعد از اتو، برای گرفتن خورده موهای روی سر ومو خوره ها ،
آن هم به مقدار خیلی کم کف دستها زده وروی موها بکشید .(استفاده به مقدار
زیاد از واکس وکرم بعد از اتو در موهای فر موها را وز خواهد کردوقبل از آن هم در
صاف کردن آنها شما را دچار مشکل می سازد )


۵-برای موهای خیلی فر بعد از یک بار اتو کشیدن همه ی موها با لایه های نازک ،
مقدار کمی واکس مو را کف دستها زده وروی موها بکشید و بعد دوباره با
جدا کردن لایه های ضخیم تر مو آنها را اتو کنید تا کاملا لخت وصاف شوند.


۶-حتی الامکان با فاصله ی ۲ سانت از ریشه ،موها را اتو بکشید زیرا اتو کشیدن
موها از ریشه و نزدیک سر به موها آسیب جدی رسانده و باعث ریزش آنها خواهد شد.

۷-استفاده ی مکرر و زیاد از اتوی مو باعث ریزش و کم شدن و فاصله انداختن
بین موها خواهد شد ،پس بهتر است تنها در مواقع خاص وگاهی اوقات این کار
را انجام دهید.


۸-موهای رنگ و هایلایت و مش شده را حتما قبل از اتو با مقدار کمی
واکس مو بپوشانید تا کمتر آسیب ببینندزیرا دکلره ورنگ مقاومت مو را در برابر
حرارت کم می کند و به راحتی با گرم شدن موها ،آنها از وسط شکسته ومیریزند.


۹-برای موهای خیلی فر چه طبیعی و چه رنگ شده قبل از اتو ،بعد از
 شستشوی موها حتما از نرم کننده استفاده شود تا راحت تر موها صاف شوند
ولی در مورد موهای نازک اما حالت دار توصیه نمی شود.


۱۰-از زدن ژل مو یا تافت ومواد چسبنده بعد از اتو کشیدن موها خودداری کنید
مگر در موارد شینیون یا مدلهای فانتزی خاص که باید مو سفت و چسبنده شود.

 

حالت موی طبیعی زیباترین حالت مو برای هر کدام از ماست پس آن را حفظ کنیم.

 

لینک ثابت بازدید : 317 شنبه 11 شهریور 1391 نظرات (0)

 

 

« چه می کنی؟ چه می کنی؟

  در این پلید دخمه ها،

   سیاهها، کبودها،

    بخارها و دودها؟

     ببین چه تیشه می زنی

      به ریشه ی جوانیت،

        به عمر و زندگانیت.

          به هستیت، جوانیت.

            تبه شدی و مردنی،

              به گور کن سپردنی،

                چه می کنی؟ چه می کنی؟»

                   - « چه می کنم؟ بیا ببین

                           که چون یلان تهمتن،

                             چه سان نبرد می کنم.

                                اجاق این شراره را

                                  که سوزد و گدازدم،

                                    چو آتش وجود خود،

                                  خموش و سرد می کنم.

                              که بود و کیست دشمنم؟

                           یگانه دشمن جهان.

                       هم آشکار، هم نهان.

                   همان روان بی امان،

              زمان، زمان، زمان، زمان.

           سپاه بی کران او:

       دقیقه ها و لحظه ها.

    غروب و بامدادها.

 گذشته ها و یادها.

رفیقها و خویش ها.

  خراشها و ریشها.

    سراب نوش و نیشها،

       فریب شاید و اگر،

         چو کاشهای کیشها.

           بسا خسا به جای گل،

             بسا پسا چو پیشها.

               دروغهای دستها،

                  چو لافهای مستها؛

                     به چشمها غبارها،

                        به کارها شکستها.

                          نویدها، درودها.

                            نبودها و بودها.

                               سپاه پهلوان من،

                                 به دخمه ها و دامها:

                                   پیاله ها و جامها،

                               نگاهها، سکوتها،

                          جویدن بروتها.

                     شرابها و دودها،

                سیاهها، کبودها.

          بیا ببین، بیا ببین،

   چه سان نبرد میکنم

 شکفته های سبز را

چگونه زرد می کنم»

                                                             "مهدی اخوان ثالث"


لینک ثابت بازدید : 319 جمعه 10 شهریور 1391 نظرات (0)

 

 

 

 

مثل یک درنای زیبا تا افق پرواز کن ، نغمه ای دیگر برای فصل سرما ساز کن

زندگی تکرار زخم کهنه دیروز نیست ، بالهای خسته ات را رو به فردا باز کن.


....................................

بگريد و سوزد و نابود شود

آنکه چون شمع بخندد به شب تار کسی

بی گمان دست در آغوش نگارش ببرند

آنکه يک بوسه ستاند ز لب يار کسی

.................................... 

 

یه روز معلم پرسید که عشق چند بخشه:

زود دستمو بردم بالا و گفتم:

یه بخشه ولی وقتی تو رو دیدم فهمیدم که عشق سه بخشه...

1-آتش دیدن تو  2-شوق با تو بودن۳ - واندوه بی تو بودن

....................................

از دل کوچه گذشتم از میون جاده ی خیس

این مسیر، بدون برگشت که واسم هیچ آشنا نیست

میخوام آرامش بگیرم من که تو غصه اسیرم

حق من نیست مثل سایه توی تنهایی بمیرم…

....................................

سلامت میکنم ای غنچه ی راز / تو بودی از برای عشقم آغاز

تویی تنها دلیل زنده بودن / ندارم طاقتت با چشم در ناز
 

....................................
 

زین شاخه به آن شاخه پریدن ممنوع ، در ذهن بجز تو آفریدن ممنوع

غیر از تو ورود دیگران در قلبم ، عمرا ، ابدا ، هیچ ، اکیدا ، ممنوع!

 

....................................

 

دوستت دارم شاهدی ندارم جز کوچه پس کوچه های خلوت دل!

 

....................................

 

با تو زمستان هم لحظه ها شکوفه می زنند انگار که هر ثانیه آغاز بهاری است

برای رسیدن به ” تو “

 

....................................

 

آری آغاز دوست داشتن است گر چه پایان راه نا پیداست

من به پایان دگر نیند یشم که همین دوست داشتن زیباست

 

....................................

 

آنگاه که آوار تنهایی روحت را در هم شکست ، گوشه ی قلبت را بنگر ،

من آنجا به انتظارت هستم

 

....................................

 

کاش میشد در سایه ی مژگانت ، لحظه ای به تماشای دریای خوشرنگ چشمهایت می نشستم

 

....................................

 

زندگی ابرهایی است با نام وفا  میریزد به جویی به نام صفا

میرود به رودی به نام عشق  میرسد به دریایی به نام وداع

 

....................................

 

جانا ز دست عشق تو ، یک دم نباشد راحتم / هر شب خیالت را کشم ، ای ماه تابان در برم

 

....................................

 

مردی نزد روانپزشک رفت و از غمی که در سینه داشت سخن گفت. روان پزشک پاسخ داد : در شهر دلقکی ست که مردم را میخنداند و شاد میکند نزد او برو تا غم خود را فراموش کنی ، مرد لبخند تلخی زد و گفت : من همان دلقکم!!!

 

....................................

 

بی تو آغاز می کنم من روزهای زرد را / اشک و آه و ناله ها و درد را

می نویسم بی تو بودن های من پایانم است / بی تو حامل می شوم اندوه و اشک سرد را

 

....................................

 

روزگاری او را می جستم، خود را می یافتم اکنون خود را می جویم، او را می یابم

 

....................................

 

من نه آنم که دو صد مصرع رنگین گویم

من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم

 

....................................

 

سرنوشتم اگر اینست که می بینم
 حکم تغییر قضا را به که باید گفت؟

آی خط خوردگی صفحه پیشانی من!
این همه خط خطا را به که باید گفت . . . ؟

....................................

 

از لحظه های طی شده حظی نبرده ایم / خودرا  به دست  شاید و اما  سپرده ایم

بشمار لحظه لحظه ی  عمر  گذشته را / هر چند ســـــال بود  همانقدر  مرده ایم


....................................

 

گفتی به ماه نگاه کن یاد من باش به یاد لحظه های سرد من باش

انگار روز و شبم بی ماه نمیشه به خدا یادتم بی ماه همیشه

 

....................................

 

تنگی نفست را، نینداز گردن آلودگی، دلت را ببین، کجا گیر کرده…

 

 

 

لینک ثابت بازدید : 156 پنجشنبه 09 شهریور 1391 نظرات (0)

 

 

 

 

 
دلی که شکستی را گچ چاره نکرد، گل گرفتمش

....................................


همانند پلی بودم برای عبورت
به فکر تخریب من نباش
رسیدی دست تکان بده
من خود فرو میریزم …

....................................


شد کوچه به کوچه جستجو عاشق او
شد با شب و گریه رو به رو عاشق او
پایان حکایتم شنیدن دارد
من عاشق او بودم و او عاشق او…

....................................

خسته ام از لبخند اجباری / خسته از حرف های تکراری
خسته ام از آدم های تکراری / خسته از محبت های خالی

....................................


گــریان شده دلـــــم….
همچـــون دختـــرکـــی لجبـاز…
پا به زمین می کـــوبد…
تــــو را میـــخواهد….
فقط “تـــــو” را…

....................................


هربار که کودکانه دست کسی را می گرفتم ، گم میشدم
حالا آنقدر که در من هراس گرفتن دستی است ، اضطراب گم شدن نیست !

....................................


ز تلخی سکوتت من چه بگویم / همان بهتر که از غم ها نگویم
تو کاری کرده ای با بی وفایی / دگر از عشق خود با کَس نگویم . . .

....................................


غــم که نوشتن ندارد نفوذ می کند در استخوان هایت…
جاسوس می شود در قــلبتـــ
آرام آرام از چشم هایت میریزد بیرون…

....................................


درد اگر سینه شکافد ، نفسی بانگ مزن ! درد خود را به دل چاه مگو !
استخوان تو اگر آب کند آتش غم ، آب شو ، آه مگو !

....................................


شبانه هایم برای تو
عشق هم …
خاطره ی مُرده ای باشد
برای وقت های کسالت

....................................


اولین خنده ز بی دردی بود
آخرین گریه ز بی درمانی

....................................


خاطرات آدم مثل یه تیغ کند میمونه که رو رگت میکشی!
نمیبره اما تا میتونه زخمیت میکنه

....................................


عــطر ِ تَنت روی ِ پــیراهنـم مــانده ..
امــروز بـویــیدَمَش عمــیق ِ عمــیق ِ!
و با هـر نـفس بـغــضم را سـنگین تر کردم!
و به یــاد آوردم که دیـگر ، تـنـت سـهم ِ دیگری ست ..
و غمــت سـهم ِ مــن!

....................................


رد پای زرد پاییز / باز میون لحظه هامه
قطره های سرد بارون / دوباره رو گونه هامه
ابرای سیاه غصه / آسمونمو پوشونده
دیگه خورشیدی ندارم / داغ تو اونم سوزونده

....................................


چند تکه از تو
پریشان
افتاد
ته فنجانی که فالم را می گرفت…
می گفت آرام نیستی
و فردا هیچ نامه ای نخواهد آمد…

....................................

من ماندم و حلقه طنابی در مشت / با رفتن تو به زندگی کردم پشت
بگذار فردا برسد می شنوی / دیروز غروب ، عاشقی خود را کشت

....................................


توی دنیایی که قلبا هر کدوم یه جا اسیرن
کاش به فکر اونا باشیم ، که از این زمونه سیرن

....................................


دردم این است که باید پس از این قسمت ها
سال ها منتظر قسمت آخر باشم

....................................


سکوت و خلوت بغض شبانه / چه دلگیر است بی تو حجم خانه
تو رفتی و دلی دارم که هر دم / برای گریه می گیرد بهانه

....................................


من مرده ام … به نسیم خاطره ای ، گاهی تکانی می خورم … همین

 

لینک ثابت بازدید : 8453 چهارشنبه 08 شهریور 1391 نظرات (0)

 

 

 

گاهی دلت میخواد همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن…
میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری…
اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری یا جمله ای مثل: چیزی شده…؟
اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی و با لبخندی سرد میگی: نه، هیچی …

....................................


گاهــی باید نباشــی … تا بفهمــی نبودنت واسه کی مهمه… ؟!
اونوقته که میفهمی بایــد همیشه با کی باشی…

....................................

در باز و بسته شد
حتما باد باز شوخی اش گرفته،
ادای آمدنت را در می آورد…

....................................

کلاغ جان!

قصه من به سر رسید…

سوار شو!

تو را هم تا خانه ات می رسانم…


....................................


همی گویی غمش را در دل نگهدار
نصیحت گو! نمی گویی دلت کو؟


....................................

گـاهــﮯ نـدانـسـتـﮧ از یــک نـفـر بـتـﮯ درســت مــیـکـنـﮯ

آنــقـدر بـزرگ کـﮧ از دســت ابـراهـیـم نـیـز کــارـﮯ بـر نـمـﮯ آیـد

....................................


این روزها تلخ می گذرد ، دستم می لرزد از توصیفش !

همین بس که :

نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی، مثل خودکشی است ،با تیغِ کُند.


....................................


می گوید: کلمات گاهی بار معنایی خود را از دست می دهند …

این روزها “دوستت دارم” ها دیگر قلب کسی را به تپش وا نمیدارد !

و گونه کسی را سرخ نمیکند !

می گویم: مشکل از دوست داشتن نیست مشکل از تکـرار است !


....................................


دلم تنگ شده
برای وقتی که می گفتی :دلم واست تنگ شده
دلم تنگه…
برای بودنت
شایدم لبخند خودم
دلم برای همه چیز تنگ شده جز
نبودنت !


....................................


هر آهنگی که گوش میدهم،
به هر زبانی که باشد ، بغضم ر
ا میشکند…
نمی دانم…
بغضم به چند زبان زنده دنیا مسلط است…


....................................


دارم سعی می کنم همرنگ جماعت شوم،

آهای جماعت…

میشود کمکم کنید؟

شما دقیقا چه رنگی هستید…؟


....................................

به “سگ” استخون بدی ..
دورت میگرده
واست دم تکون میده !
من به تو “دل ” داده بودم … لعنتـــی !


....................................


برای خیانت،
هزار راه هست اما هیچکدام
به اندازه تظاهر
به دوست داشتن کثیف نیست


....................................

گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!

ببرم بخوابانمش!

لحاف را بکشم رویش!

دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!

حتی برایش لالایی بخوانم،

وسط گریه هایش بگویم:

غصه نخور خودم جان!

درست می شود!درست می شود!

اگر هم نشد به جهنم…

تمام می شود…

بالاخره تمام می شود…!

 

 

لینک ثابت بازدید : 173 چهارشنبه 08 شهریور 1391 نظرات (0)

 

 

منطقی هستید یا احساسی؟

دست همسرت را بگیر!

 

منطقی هستید یا احساسی؟

 

این آزمایش ساده به این‏گونه است:

مطابق تصویر (1) دستانتان را در حالی که انگشتان از هم فاصله دارند، بلافاصله و بدون هیچ فکری در هم گره کنید …

(مانند تصاویر (2) و (3))

اگر انگشت شست چپ مانند تصویر (2) روی انگشت شست راست قرار گرفت، شما فرد احساسی هستید و اگر بر عکس انگشت شست راست شما مانند تصویر (3) روی انگشت شست دست چپ قرار گرفت، شما فردی منطقی هستید. اگر کمی دقت کنید، درخواهیدیافت که شما تنها یک حالت انگشتان را می‏توانید به راحتی داشته باشید و اگر بخواهید حالت عکس آن را با انگشتان اجرا کنید، قدری مشکل خواهد بود. حالتی که به راحتی برای شما مقدور است، گویا نوع شخصیت شماست... .

خب… حالا که فهمیدی جزء کدام دسته‏ای، می‏توانی در ادامه خصوصیات هر دسته را بخوانی:

انسان ها به دو دسته تقسیم می شوند:

الف) افراد احساسی ب) افراد منطقی

افراد احساسی افرادی هستند که بر پایه احساسات و عواطف خود، تصمیمات مختلف زندگی‏شان را می‏گیرند. اما افراد منطقی افرادی هستند که براساس عقل و منطق و استدلال خود تصمیم‏گیری می‏کنند. افراد احساسی، نیم‏کره راست مغزشان فعال‏تر است؛ در صورتی که افراد منطقی، نیم‏کره چپ مغزشان فعال‏تر است. افراد احساسی دارای خصوصیاتی هم‏چون خلاقیت، احساسی بودن، کلی‏نگر بودن، بلندپروازی، رؤیایی و دل‏رحم بودن و … است. اما افراد منطقی خصوصیاتی هم‏چون: نظم، منطقی بودن، پرداختن به جزئیات، واقع‏گرا بودن، و بالا بودن قوه تحلیل و استنتاج را دارا هستند. افراد منطقی یا احساسی هر کدام به نوبه خود عالی هستند و هیچ‏کدام بر دیگری برتری ندارد. در واقع این دو گروه مکمل یکدیگر در روابط اجتماعی سالم هستند.


 

لینک ثابت بازدید : 5296 چهارشنبه 08 شهریور 1391 نظرات (0)

 

 

خداحافظ برای تو چه آسان بود
ولی قلب من از این واژه لرزان بود
خداحافظ برای تو رهایی داشت
برای من غم تلخ جدایی داشت

................................... 

چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم
خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!!

................................... 

تو این رویای سر در گم خدا حافظ گل گندم

تو هم بازیچه ای بودی تو دست سرد این مردم

خدا حافظ گل پونه که بارونی نمیتونه

طلسم رو بر داره از این پاییز دیوونه

................................... 

از دست دادمت ، به راحتی یک نفس ، به آسانی یک پلک ، سخت ست ؛ ولی انگار باید

بگویم خداحافظ .ای تمام آن چه دارای ام بودی در این روزگار سخت ، خداحافظ .

.................................... 

و من از تو جدا ماندم ولی ای کاش میمردم

برو دیگر که دل از غم رها کردم

خداحافظ…خداحافظ که دیگر بر نمیگردم . . .

.................................... 

خدا حافظ گل مریم گل مظلوم و پر دردم

نشد با این تن زخمی به آغوش تو بر گردم

نشد تا بغض چشمات رو به خواب قصه بسپارم

از این فصل سکوت و شرم غم بارون رو بردارم

.................................... 

اگه گفتم خداحافظ، نه اینکه رفتنت ساده است

نه اینکه می­شه باور کرد دوباره آخر جاده است

خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاها

بدونی بی تو و با تو همینه رسم این دنیا

 .................................... 

میشه مثل یه قطره اشک، بعضیا رو از چشمت بندازی

ولی هیچ وقت نمی تونی جلوی اشکی

رو بگیری که با  خدا حافظی بعضی ها از چشمت جاری میشه . . .

 .................................... 

…پایان راه کاملاً پیداست!

می دهم قابش کنند

کنایه هایت را به رسم یادگاری.

و به همان دیوار میاویزمش!

جای همان دستخط تماشائی . . .

خداحافظ

.................................... 

برو ای خوب من ، هم بغض دریا شو ، خداحافظ !

برو با بی کسی هایت هم آوا شو ، خداحافظ !

تو را با من نمی خواهم که « ما » معنا کنم دیگر …

برو با یک « من» دیگر بمان « ما » شو ، خداحافظ !

.................................... 

قصه به پایان رسید و من همچنان در خیال چشمان سیاه تو ام که ساده فریبم داد !

قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم

.................................... 

پرستو ها چرا پرواز کردید / جدایی را شما آغاز کردید

خوشا آنانکه دلداری ندارند / به عشق و عاشقی کاری ندارند

خداحافظ برای تو  رهایی / برای من فقط درد جدایی

خداحافظ برای تو چه آسان / ولی قلبم ز واژه اش وه چه سوزان

.................................... 

تو که میدانستی با چه اشتیاقی…خودم را قسمت میکنم

پس چرا …زودتر از تکه تکه شدنم…جوابم نکردی…برای

خداحافظی …خیلی دیر بود…خیلی دیر !!

.................................... 

شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم / خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم

خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم / در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم

.................................... 

میگویم سلام ، هیچکس جوابم را نمیدهد ، پس خدانگهدار میگویم شاید از سر اتفاق ، یک نفر دست هایش تکان بخورد ...

.................................... 

برو باشد ولی من هم خدا و عالمی دارم ، من از دنیا گله مندم که از مهر تو کم دارم ، ببین یک خواهشی دارم مرا در خود کمی حل کن ، نگو رفتم خداحافظ کمی دیگر معطل کن ...

 

 


 

لینک ثابت بازدید : 270 یکشنبه 05 شهریور 1391 نظرات (0)

 

 

عجب صبری خدا دارد!


 

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم.

همان یک لحظه اول ،

که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ،

جهانرا با همه زیبایی و زشتی ،

بروی یکدیگر ،ویرانه میکردم.




عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

که در همسایه ی صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ،

نخستین نعره مستانه را خاموش آندم ،

بر لب پیمانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

که میدیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامۀ رنگین

زمین و آسمانرا

واژگون ، مستانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

نه طاعت می پذیرفتم ،

نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده ،

پاره پاره در کف زاهد نمایان ،

سبحۀ، صد دانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،

هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ،

آواره و ، دیوانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان ،

سراپای وجود بی وفا معشوق را ،

پروانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

بعرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،

تا که میدیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری میفروشد ،

گردش این چرخ را

وارونه ، بی صبرانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم.

که میدیدم مشوش عارف و عامی ، ز برق فتنۀ این علم عالم سوز مردم کش ،

بجز اندیشه عشق و وفا ، معدوم هر فکری ،

در این دنیای پر افسانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

چرا من جای او باشم .

همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ،تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد،!

و گر نه من بجای او چو بودم ،

یکنفس کی عادلانه سازشی ،

با جاهل و فرزانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد ! عجب صبری خدا دارد !


شعر از :استاد رحیم معینی کرمانشاهی

لینک ثابت بازدید : 175 شنبه 04 شهریور 1391 نظرات (0)

 

وقتی دختر و پسر یکدیگر را کلافه می کنند!!! (طنز)

 

 

- یعنی اینقدی که پسرا به موهاشون میرسن، اگه به یه بوته شلغم
رسیده بودن الان هلو می داد!

******

- ببین خانوم، تو روزنامه نوشته که مردها به طور متوسط در روز از پونزده هزار کلمه برای صحبت کردن استفاده می کنند ولی زن ها از سی هزار کلمه. دیدی ثابت شد. شما زن ها بیشتر حرف می زنین تا ما مردها؟

زن: هیچ هم همچین چیزی نیست. فوقش ثابت شده که ما هر حرف رو باید دو بار بزنیم تا توی مخ شماها فرو بره!

******

- فرق باطری با مرد چیست؟ باطری اقلا یک قطب مثبت داره ولی مرد هیچ چیز مثبتی نداره!

******

- به خدا میگن چرا اول مرد را آفریدی بعد زن را؟ گفت: شما هم اگه بخواهید چیز قشنگی بنویسید اول چکنویس می کنید بعد پاکنویس!

******

- مردان از دو نوع خارج نیستند؛ یا روی سرشان خالیست، یا توی سرشان!

******

- اونا دخترای قدیم بودن که از سوسک می ترسیدن، الان همچین سوسکت می کنن که خودتم نمی فهمی!

******

- این آقایون محترم همچین میگن دخترای امروزی آشپزی بلد نیستن، خونه داری بلد نیستن که یکی ندونه انگار خودشون مثل مردای قدیم میرن از صبح کار میکنن تا بوق سگ!! بابا شماها رو که باید با بیل ساعت ۱۲ از زیر پتو بیرون آورد!

******

- مردها مثل آگهی بازرگانی هستند حتی یک کلمه از چیزهایی را که می گویند نمی توان باور کرد.

******

- می دونی سریع ترین راه به چنگ آوردن قلب یک مرد چیه؟ پاره کردن سینه اش با یک کارد آشپزخانه!

******

- چرخه زندگی مردها … در بچگی، مامان ذلیل؛ جوونی، دوست ذلیل؛ میانسالی، زن ذلیل؛ پیری، فرزند ذلیل، بعد از مرگ، ذلیل مرده…

******

- پدر: … غلط می کنی دختر! واسا بری خونه شوهر بعد هر غلطی دلت خواست بکن!
شوهر: …غلط می کنی زن! فک کردی اینجا خونه باباته هر غلطی دلت خواست بکنی؟!

 

 

 

لینک ثابت بازدید : 165 پنجشنبه 02 شهریور 1391 نظرات (0)

 

 

عزیز تر از جانم
من در چشم تو کتاب زندگی را میخوانم
و هر بار که مژه های تو به هم می خورد
یک صحفه از این زندگی را برای من ورق میزند
سالروز یکی شدنمان مبارک

....................................

با تو بودن برایم بهترین لحظات زندگی است
ومن وجود پر مهر و سرشار از عشق تو
را در کاشانه قلبم به وضوح میبینم
ومی دانم با تو میشود به خدا رسید
سالگرد ازدواجمان مبارک بر هر دومان

....................................…

سال از با هم  بودمان گذشته و من هرروز بیش از پیش به این راز پی میبرم که تو خلق شده ای برای من تا زیباترین زندگی را برایم بسازی
سالروز ازدواجمون مبارک

....................................

هروز با شوق دیدنت چشم میگشایم و وقتی تو را در کنارم میبینم دوست دارم  بارها و بارها در برابر معبود زانو بزنم و سجده شکر کنم که چون تویی را به من هدیه داد
سالروز آغاز با هم بودمان مبارک

....................................

از وقتی با همیم روزها و روزها گذشته چه تلخ چه شیرین معبود را شاکرم که در تلخیها کنارم بودی و  در شادیها را به کامم شیرین تر کردی
عزیز لحظه های بیقراریم سالگرد ازدواجمان مبارک

....................................

شانه هایت را برای تکیه انتخاب کردم تو پناه منی در لحظه های بیقراریم در عبور بادهای خزان
روی باغ شانه هایت هر وقت اندوهی نشست در حمل بار غصه ات با شوق شرکت میکنم

....................................

پارسال در چنین روزی با بهترین هدیه سورپرایز شدم که هنوز  و تا قیامت از داشتن چنین هدیه ای به خود میبالم  سالگرد ازدواجمون مبارک

...................................…

 سال پیش زیبا ترین عروس دنیا از آن من شد  که تا ابد در قلبم زیباترین خواهد ماند
سالروز بهترین روز زندگی ام  بر هر دومون مبارک

....................................

سال  از پیوندمان گذشت
ای کاش گذر زمان در دستم بود تا لحظه های با تو بودن را آنقدر طولانی میکردم
که برای بی تو بودنم وقتی نمی ماند

....................................

شنیدم دوست داشتن از عشق برتر است حالا میتوانم کاملا ابن جمله را درک کنم چون تا قبل از ازدواج عاشقت بودم اما حالا چون کودکی وابسته به مادر دوستت دارم و از بودنت لذت میبرم
سالگرد ازدواجمون مبارک

....................................

بر من مباد بی توماندن بی توبودن بی تو خفتن بی تو رفتن
سالروز باهم بودنمان مبارک

....................................

….
سال
زمان اندکیست برای با هم بودمان. دوست دارم تا ابد با هم بمانیم و بهم عشق بورزیم
سالگرد ازدواجمان مبارک

....................................

شاید بارها و بارها تو را در این …. سال رنجانده باشم و اکنون بارها و بارها از تو معذرت میخواهم و به قداست پیوندمان سوگند که تا ابد دوستت دارم و به تو وفادار خواهم ماند
....................................

با عشق تو
بی نیازم
از هرچه که هست .
و با عشق تو
چاره سازم
هر آنچه که نیست
سالگرد ازدواجمان مبارک

....................................

در دفتر خاطرات زندگی ام تنها شیرینی که تلخی ها را از بین برده وجود نازنینت در روزمرگی هایم است
هر روز بیشتر از دیروز دوستت دارم سالگرد ازدواجمون مبارک

....................................

عزیزم آهنگ صدایت  زیبا ترین ترانه زندگیم

نفس هایت تنها بهانه نفس کشیدنم و وجودت تنها دلیل زنده بودنم است
پس با من بمان تا زنده بمانم …
سالگرد
ازدواجمون مبارک

....................................

عزیزم بهترین انتخاب عمرم همراه شدن با تو در مسیر زندگی است
هر چیز خوبی در دنیا فقط یکیست ٫..شاخه گل به مناسبت … سالگرد
ازدواجمان تقدیمت میکنم ٫…..یاد آور  بهترین انتخاب زندگی ام را فراموش نمیکنم

....................................

مهربان ترینم وقتی تو با منی ٬ سرود و شادی با من است
در ضمیرم نقش تو را بر قلبم حکاکی کردم و هر لحظه دلم به یاد تو میتپد
در قلب من آفتاب تابان باش …..(تاریخ) سالروز ازدواجمان را عاشقانه تبریک میگویم

....................................

یک تکه بلور از جنس حضور / یک یاس سپید از رنگ امید
با هرچی وفاست از سوی خدا / همه تقدیم تو باد
عزیزم امروز فراموش نشدنی ترین روز زندگیمه
سالروز ازدواجمان مبارک

....................................

خوب است و قشنگ این که دلگیر شویم / در دام دل شکسته زنجیر
شویم

ای عشق همیشه از خدا میخواهم / کنار من باشی و پا به پای هم پیر شویم
همسر عزیزم سالروز عهد و پیمان جاویدانمان مبارک . . .

....................................

قشنگ ترین تصویر عمرم عکس نازنینی از نخستین
دیدن توست

خوش آهنگ عمرم ٫ یادگار دلنشین اولین خندیدن توست
سالروز ازدواجمان  . . .
دوستت دارم

 

 

لینک ثابت بازدید : 267 پنجشنبه 02 شهریور 1391 نظرات (0)

 

همیشه با من بمان
هیچکس عاشقانه تر از من
نمی تواند
تو را بسراید

....................................

در تمام لحظه هایم
تکرار می شوی

اما
تکراری نمی شوی…

....................................

گفتی دوستت دارم
و من به خیابان رفتم !
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود …

....................................


فرهنگ لغتها نیاز به ویرایش دارند
برای معنی دلتنگی احتیاج به این همه کلمه نیست
دلتنگی یعنی تو !

....................................

دلتنگی یعنی : روبروی دریا ایستاده باشی اما خاطره ی یه خیابون خفه ات کنه !

....................................

غصه ی دوری دلدار مرا پیرم کرد / غم هجران نگارم ز جهان سیرم کرد
گریه کردم ز فراغت گل من باور کن / که مرا غربت این شهر زمین گیرم کرد

....................................

نقش چشمان خمارت ، چه کشیدن دارد / سایه ساران دو زلفت ، چه لمیدن دارد
آن قدر خوب و ملیحی که به یک جرعه نگاه / حس مستی لبت طعم چشیدن دارد

....................................

مهربانیت را با دلم پیوند زدم تا از تو دور بودن را احساس نکنم ، اما باز دلتنگم

....................................

تو را آرزو نخواهم کرد ، هیچ وقت !

تو را لحظه ای خواهم پذیرفت که خودت بیایی ، با دل خود نه با آرزوی من

....................................

اسکناسه مچاله ی تو دستمو سمت راننده تاکسی گرفتم ، گفت : یه نفری ؟

آهسته گفتم خیلی وقته

....................................

غمی نیست ، جز درد لا علاج دوری !

....................................

تو باور نداری این حرف ها را !
وگرنه من سالهاست برای آنکه در فال تو باشم ، در قهوه ی تو غرق شده ام

....................................

نمیدانم
سر سفره دلت
چه به خوردم دادی
که هنوز هم نمیتوانم
نمکدان بشکنم؟!

....................................

ای همیشه جاودانه در میان لحظه هایم ،
غصه معنایی ندارد تا تو میخندی برایم!

....................................

دوست داشتن نم نم باران است، کم کم می آید و به درازا میکشد
بارانی دوستت دارم…

....................................

هرکس جای من بود ، می بُرید
اما من هنوز می دوزم ، چشم امید به راه . . .

....................................

هزار بار هم از این دنده به آن دنده شوی فایده ندارد !
این تخت خواب “آغوش” کم دارد . . .

....................................

تعداد دقیق مژه هایت را میدانم
تعجب نکن ، مگر زندانی،کاری جز شمردن میله های زندانش دارد ؟

 

 

لینک ثابت بازدید : 0 سه شنبه 31 مرداد 1391 نظرات (0)

 

تا حالا دقت کردین..هر وقت برای دادن لباسهات به خشک شویی محله تون که ۲۳ ساعت در هر شبانه روز کار می کنه میری می بینی که بسته اس!!


*تا حالا دقت کردین..دقیقا ۹۵ درصد سوالات امتحانی از اون ۵ درصدی جزوه میاد که تو اون موقع غایب بودی

 

*تا حالا دقت کردین..وسایل نقلیه مثل اتوبوس و هواپیما و قطار دیرتر از موعد حرکت می کنن مگر آنکه شما دیر برسی اون موقعه که حتما سر وقت رفته

 

*تا حالا دقت کردین..توی یه خیابون شلوغ، همیشه تنها جای پارک خالی، اون سمت خیابونه!


*تا حالا دقت کردین..اگر توی خونه دوتا مبل هم باشه، وقتی میشینی ریموت تلویزیون روی اون یکی مبله!


*تا حالا دقت کردین..همیشه وقتی بدترین لباستو پوشیدی و یه تیپ الکی زدی و میری تو خیابون یکی از قدیمی ترین دوستات رو بعد از چند سال می بینی!!


*تا حالا دقت کردین..دو سو یا چارسو بودن پیچ به چارسو یا دوسو بودن پیچ گوشتی شما بستگی دارد!!

 

*تا حالا دقت کردین..دو ساعت پشت تلفن معطلی که گوشی رو برداره، تا میایی خمیازه بکشی یارو میگه الو!

*تا حالا دقت کردین..همیشه یه آهنگ توی پلی لیستت هست که همیشه ازش رد میشی، اما هیچ وقت پاکش نمی کنی!


*تا حالا دقت کردین..لب آدم هیچ وقت تبخال نمیزنه مگه اینکه ۲۴ ساعت بعدش عروسی یا مهمونی دعوت باشی…!

*تا حالا دقت کردین..کلا هر وقت عجله داشتی باشی به چراغ های قرمز می خوری، ولی اگه بخوای اس ام اس رو تا آخر بنویسی، همه چراغ ها سبز میشه!

*تا حالا دقت کردین..بابات از تو چشات می خونه چه گندی زدی، ولی وقتی پول نداری به ۱۷ زبون زنده دنیا هم بگی متوجه نیست!

*تا حالا دقت کردین..کلی پول خرج می کنی جدیدترین و مدرن ترین تلفن پیغامگیر رو میخری، هر کی زنگ می زنه خونتون تا زمان پیغام گذاشتن می شه، قطع می کنه آرزو به دل یه پیغام می مونی!

 

*تا حالا دقت کردین.. وقتی رژیم نیستی تو مهمونی دسر سیب و پرتقاله، وقتی رژیمی دسر کیکه با پودینگ توت فرنگی و کرم کارامل ۳ رنگ نسکافه و وانیل و آلبالو!

 

*تا حالا دقت کردین.. اگه از صبح تا شب هم بیرون باشی، وقتی میای خونه و لباست رو درمیاری، مامانت تازه یادش میافته چه چیزایی تو خونه کم داره و تو باید بری بخری!

 

*تا حالا دقت کردین.. وقتی دارین یه غذایی را سرخ می کنین، یک ربع بالا سرش وایسادی هنوز سرخ نشده ۲ دقیقه میری اون ور میای می بینی جزغاله شده!

 

*تا حالا دقت کردین.. اگه بخوای ۱۰ تومن از عابربانک بگیری ۶۰ نفر تو صف با حقارت نگات میکنن

 

لینک ثابت بازدید : 198 چهارشنبه 25 مرداد 1391 نظرات (0)

 

 

چهار دانشجو شب امتحان به جای درس خواندن به مهمونی و خوش گذرونی رفته بودند و هیچ آمادگی برای امتحانشون رو نداشتند.
روز امتحان به فکر چاره افتادند و حقه ای سوار کردند به اینصورت که سر و رو شون رو کثیف کردند و مقداری هم با پاره کردن لباس هاشون در ظاهرشون تغییراتی بوجود آوردند. سپس عزم رفتن به دانشگاه نمودند و یک راست به پیش استاد رفتند.

مسئله رو با استاد اینطور مطرح کردند:

که دیشب به یک مراسم عروسی خارج از شهر رفته بودند و در راه برگشت از شانس بد یکی از لاستیک های ماشین پنچر میشه و اونا با هزار زحمت و هل دادن ماشین به یه جایی رسوندنش و این بوده که به آمادگی لازم برای امتحان نرسیدند کلی از اینها اصرار و از استاد انکار، آخر سر قرار میشه سه روز دیگه یک امتحان اختصاصی برای این ۴ نفر از طرف استاد برگزار بشه …

آنها هم بشکن زنان از این موفقیت بزرگ.........

به ادامه مطلب مراجعه کنید...

لینک ثابت بازدید : 160 چهارشنبه 25 مرداد 1391 نظرات (0)

 

با خشونت هرگز...

سخت آشفته و غمگين بودم…
به خودم مي گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم مي گيرند
درس و مشق خود را…
بايد امروز يکي را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند از من
و حسابي ببرند…
خط کشي آوردم،
در هوا چرخاندم...
چشم ها در پي چوب، هر طرف مي غلطيد
مشق ها را بگذاريد جلو، زود، معطل نکنيد!

اولي کامل بود،
دومي بدخط بود
بر سرش داد زدم...
سومي مي لرزيد...
خوب، گير آوردم !!!
صيد در دام افتاد
و به چنگ آمد زود...
دفتر مشق حسن گم شده بود
اين طرف،
آنطرف، نيمکتش را مي گشت
تو کجايي بچه؟
بله آقا، اينجا
همچنان مي لرزيد...
” پاک تنبل شده اي بچه بد ”
" به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
” ما نوشتيم آقا ”
بازکن دستت را...
خط کشم بالا رفت، خواستم بر کف دستش بزنم
او تقلا مي کرد
چون نگاهش کردم
ناله سختي کرد...
گوشه ي صورت او قرمز شد
هق هقي کردو سپس ساکت شد...
همچنان مي گرييد...
مثل شخصي آرام، بي خروش و ناله
ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زير يک ميز،کنار ديوار،
دفتري پيدا کرد…
گفت: آقا ايناهاش،
دفتر مشق حسن
چون نگاهش کردم، عالي و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جاي آن چوب ستم، بر دلم آتش زده بود
سرخي گونه او، به کبودي گرويد…

صبح فردا ديدم
که حسن با پدرش، و يکي مرد دگر
سوي من مي آيند...
خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفي بزنند
شکوه اي يا گله اي،
يا که دعوا شايد
سخت در انديشه ي آنان بودم
پدرش بعدِ سلام،
گفت: ” لطفي بکنيد،
و حسن را بسپاريد به ما ”
گفتمش، چي شده آقا رحمان؟
گفت: اين خنگ خدا
وقتي از مدرسه بر مي گشته
به زمين افتاده
بچه ي سر به هوا،
يا که دعوا کرده
قصه اي ساخته است
زير ابرو وکنار چشمش،
متورم شده است
درد سختي دارد،
مي بريمش دکتر
با اجازه آقا…

چشمم افتاد به چشم کودک...
غرق اندوه و تاثر گشتم
منِ شرمنده معلم بودم
ليک آن کودک خرد و کوچک
اين چنين درس بزرگي مي داد
بي کتاب و دفتر…

من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نيز نگفت
آن چه من از سر خشم، به سرش آوردم
عيب کار از خود من بود و نمي دانستم
من از آن روز معلم شده ام…
او به من ياد بداد درس زيبايي را...
که به هنگامه ي خشم
نه به دل تصميمي
نه به لب دستوري
نه کنم تنبيهي
يا چرا اصلا من
عصباني باشم
با محبت شايد،
گرهي بگشايم
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...

 

لینک ثابت بازدید : 281 چهارشنبه 25 مرداد 1391 نظرات (0)

 


چندیست در نبودنت به ساعت شنی می نگرم…

یک صحرا گذشته است…

 ...................................


حـالا کـه میـخـواهـی بـروی …. لطفــا قـدمـهـایـتـــ را تنـدتـر بـردار …. دلـم را فـرستــاده امـ
دنبـالـِـ نخــود سیـــاه . . . !

 ...................................


همیشه حرارت لازم نیست…گاهی از سردی یک نگاه… میتوان آتش گرفت .

  ...................................

اینجا زمین است ، زمین گرد است !
تویی که مرا دور زدی! … فردا که به خودم برسی، حال و روزت دیدنیست….

  ...................................

درفلسفه ی وفا چنین آمده است: دل وقف شکستن است..بیهوده نرنج !!

  ...................................

گاهی میان مردم
در ازدحام شهر
غیر از تو هرچه هست را فراموش می کنم …

 ...................................


من ندانم که کی ام
من فقط می دانم
که تویی،
شاه بیت غزل زندگی ام

 ...................................

هیچ دلی بی بهانه نمیتپد ، نمیدانم بهانه ها دلگیرند یا دلها بهانه گیر !

  ...................................

گرچه آلوده ی دنیای فریبم
اما سینه ای پاک به پهنای صداقت دارم ،
دل من عاطفه را می فهمد ،
با کسی سبزتر از عشق رفاقت دارم

  ...................................

 همیشه از فاصله ها گله مندیم
شاید یادمان رفته که در مشق های کودکیمان
گاه برای فهمدین کلمات فاصله هم لازم بود


 
 
لینک ثابت بازدید : 191 سه شنبه 24 مرداد 1391 نظرات (0)

 

کشاورز و الاغ

 

کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب
افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.

پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم
گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث
عذابش نشود.

مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش
را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می
کرد روی خاک ها بایستد.

روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ
هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حیرت
کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد …


نتیجه اخلاقی : مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره
دو انتخاب داریم: اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و
دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود
...

 

لینک ثابت بازدید : 253 دوشنبه 23 مرداد 1391 نظرات (0)

 

 

ای ثانیه ها مرا تب آلود کنید / سرتاسر خانه را پر از عود کنید

چشمان حسود کور ، عاشق شده ام / اسفند برای دل من دود کنید . . .

 ...................................

 تو از دردی که افتادست بر جانم چه می دانی؟

دلم تنها تو را دارد ولی با او نمی مانی

تمام سعی تو کتمان عشقت بود در حالی

که از چشمان مستت خوانده بودم راز پنهانی .

 ...................................

قلبم گرفت عزیزم از بس که بی وفایی

تنگ غروب گم شد الماس آشنایی

خواستی ردم کنی تو یک جوری که نفهمم

یک لحظه باورم شد که من چقدر نفهمم !

 ...................................

 روز روشن میره باز شب میرسه

غم میاد به هر دری سر میزنه

مگه میشه چشامو هم بزارم

وقتی غم قلبمو خنجر میزنه . . .

 ...................................

دلم را پیش خود پابند کردی / ولی گفتی تو یک دنیای دردی

غرورم را شکستی بی تفاوت / برو فکر کن همیشه خیلی مردی . . .

 ...................................

 همیشه درد از دیگران است ، گاه از نبودنشان ، گاه از بودنشان  . . .

 ...................................

بی وفا!!

ایـن روزهـا نـه مـجـالـی

بـرای دلـتـنـگـی دارم

و نـه حـوصـلـه ات را..

ولـی بـا ایـن هـمـه،

گـاه گـاهـی دلـم هـوای تـو را مـیکـنـد . . .

 ...................................

بس که دیوار دلم کوتاه است
هر که از کوچه ی تنهایی من میگذرد
به حوای حوسی هم که شده
سرکی میکشد و می گذرد……

 ...................................

رفتی و ندیدی که چه محشر کردم

با اشک تمام کوچه را تر کردم

وقتی که شکست بغض تنهایی من

وابستگی ام را به تو باور کردم

 ...................................

 ای اشک دوباره در دلم درد شدی
تا دیده ی من رسیدی و سرد شدی
از کودکی ام هر آنزمان خواستمت
گفتند دگر گریه نکن مرد شدی


 
لینک ثابت بازدید : 247 یکشنبه 22 مرداد 1391 نظرات (0)

 

اگر خواهی غم دل با تو گویم جایی نمی یابم

اگر پیدا شود جایی تو را تنها نمی یابم

اگر یابم تو را تنها و جایی هم شود پیدا

ز شادی دست و پا گم میکنم خود را نمی یابم

 ...................................

زندگی همچون بادکنکی است در دستان کودکی

که همیشه ترس از ترکیدن آن لذت داشتن آن را از بین میبرد

 ...................................

دوستی چیست؟

شاید شمعی است که هر دم میسوزد و
شاید عشقی است که هردم می جوشد و
شاید ترانه ایست که آوازه اش در دلها جاری است

ولیکن هر چه هست... زیباست...

 ...................................

انجماد قلب ها را از خشک سالی چشم ها میتوان فهمید

چشمی که گریستن نمیداند ، زیستن نمیتواند

...................................

 وقت فریاد شب و گریه نور

خودمو صدا زدم،خدا شنید

پر زدم از سر بام تا لب عشق

هر کی چشاشو نبست خدا رو دید

 ...................................

 تو اگر میدانستی که چه زخمی دارد خنجر از دست رفیقان خوردن

از من خسته نمی پرسیدی که چرا تنهائی

...................................

من که گفتم اين بهار افسردني است / من که گفتم اين پرستو مردني است
من که گفتم اي دل بي بند و بار / عشق يعني رنج ، يعني انتظار
آه عجب کاري به دستم داد دل / هم شکست و هم شکستم داد دل . . .

...................................

من شکستم تا تو را عاشق کنم / بعد من باران فقط آب است و بس
هر که بعد از من سراغت را گرفت / زشت يا زيبا فقط خواب است و بس . . .

...................................

اگر باغ نگاهم پر ز خار است، گلم تاراج دست روزگار است
به چشمانت قسم، با بودن تو، زمستاني ترين روزم بهار است . . .

...................................

ميروم ديگر شما يادم کنيد / من که رفتم اين غزل ها را شما دفتر کنيد
ميروم تا دل نبندم دل به خوبي هايتان / باز هم دل بستم و زخمي شدم ، باور کنيد . . .


...................................

 باختم در عشق، اما باختن تقدير نيست، ساختم با درد تنهايي، مگر تقدير چيست؟

 
...................................
چقدرسخته دلت بخواد سرت رو باز به ديواري تكيه بدي كه يه بار زير آوار نامرديش همه وجودت له شده...
 


 

لینک ثابت بازدید : 263 شنبه 21 مرداد 1391 نظرات (0)

 

 

مهربونیات زیاده که هنوز خوب و صبوری / مثل یک حس قشنگی حتی وقتی خیلی دوری . . .

  ...................................

 بوی مهربانی می آید !
کجا ایستاده ای ؟ در مسیر باد !؟

  ...................................

خانه های جدول زندگیم را دستان مهربانت یک به یک پر کرد و رمز جدول چنین بود :
دوستم بدار . . .

 ...................................

 موج آرام نگاهت لاف دریا را شکست / از حصار شب گذشت و مرز فردا را شکست
غم بر روی شانه هایم سالها لم داده بود / مهربانیهای تو ، قندیل غمهایم شکست

 ...................................

 مهربانی باغ سبزی است که از روزنه پنجره ها باید دید . مهربانم مگذار لحظه ای روزنه پنجره ها بسته شود . . .

 ...................................

 کاش هرگز در محبت شک نبود / تک سوار مهربانی تک نبود
کاش بر لوحی که بر جان و دل است / واژه تلخ خیانت حک نبود . . .

  ...................................

 قلب من قطعه ای از مزار تنهایی هاست / غم دنیاست که در گوشه ی قلبم پیداست
وقتی احساس کنم نیمه ای از جان منی / بی تو هر جا بروم باز وجودم تنهاست


  ...................................

 نامه هایم که چراغ قلبت را روشن نکرد !
امشب تمامشان را بسوزان شاید بتوانی تنهایی ات را ببینی . . .

  ...................................

 گاهی تنهایی آنقدر قیمت دارد که درب را باز نمی کنم
حتی برای “تو” که سالها منتظر در زدنت بودم . . .

 ...................................

 چون خیالت همه شب مونس و دمساز من است
شرم دارم که شکایت کنم از “تنهایی”


 

لینک ثابت بازدید : 291 شنبه 21 مرداد 1391 نظرات (1)

 

 

خدایا
این دلتنگی های ما را هیچ بارانی آرام نمیکند
فکری کن
اشک ما طعنه میزند به باران رحمتت . . .

  ...................................

 نمیدانم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگ تر
فقط میدانم در آغوش منی ، بی آنکه باشی
و رفتی ، بی آنکه نباشی . . .

  ...................................

 من دلم تنگ است و یار دلتنگ نیست
حال دل از من نمیپرسی چرا ، حال پرسیدن که دیگر ننگ نیست

 ................................... 

 دلتنگ تو امروز شدم تا فردا /
فردا شد و باز هم توگفتى فردا
امروزدلم مانده و یک دنیا حرف /
یک هیچ به نفع دل
تو تا فردا . . .

  ...................................

 تو این دنیا تو این عالم / میون این همه آدم
ببین من دل به کی دادم / به اون کس که نمیخوادم
دلم شیشه دلش سنگه / واسه سنگه دلم تنگه

  ...................................

دلتنگم و دیدار تو درمان من است / بی رنگ رخت زمانه زندان من است
بر هیچ تنی مباد و بر هیچ دلی / آنچه از غم هجران تو بر جان من است

  ...................................

در هجوم لحظه های پوچ جدایی ، سکوت تنها یادگار با تو بودن است

  ...................................

سرم را شاید بتوانند دیگران گرم کنند
اما وقتى تو نیستى
هیچکس نیست دلم را گرم کند!

  ...................................

فراق و دوریت دیوانه ام کرد / چو مجنون راهی ویرانه ام کرد
چنان داغی به دل ماند از جدایی / که با هر آشنا بیگانه ام کرد

 ...................................


 می نویسم خاطرات با اشک و آه / در شبی تاریک و غمگین و سیاه
می نویسم خاطرات از روی درد/ تا بدانی دوریت با من چه کرد

 

لینک ثابت بازدید : 206 یکشنبه 18 تیر 1391 نظرات (0)

 

بهترین تصویر آرامش

 

پادشاهي جايزه ي بزرگي براي هنرمندي گذاشت که بتواند
به بهترين شکل ، آرامش را تصوير کند. نقاشان بسياري آثار خود
را به قصر فرستادند. آن تابلو ها ، تصاويري بودند از جنگل به
هنگام غروب ، رودهاي آرام ، کودکاني که در خاک مي دويدند ،
رنگين کمان در آسمان ، و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.
پادشاه تمام تابلو ها را بررسي کرد ، اما سرانجام فقط دو اثر
را انتخاب کرد. اولي ، تصوير درياچهء آرامي بود که کوههاي عظيم
و آسمان آبي را در خود منعکس کرده بود. در جاي جايش
مي شد ابرهاي کوچک و سفيد را ديد ، و اگر دقيق نگاه مي کردند ،
در گوشه ء چپ درياچه ، خانه ء کوچکي قرار داشت ،
پنجره اش باز بود ، دود از دودکش آن بر مي خواست ،
که نشان مي داد شام گرم و نرمي آماده است. تصوير دوم
هم کوهها را نمايش مي داد . اما کوهها ناهموار بود ، قله ها تيز
و دندانه اي بود. آسمان بالاي کوهها بطور بيرحمانه اي تاريک
بود ، و ابرها آبستن آذرخش ، تگرگ و باران سيل آسا بود.
اين تابلو هيچ با تابلو هاي ديگري که براي مسابقه فرستاده بودند ، هماهنگي نداشت. اما وقتي آدم با دقت به تابلو نگاه مي کرد ،
در بريدگي صخره اي شوم ، جوجهء پرنده اي را مي ديد . آنجا ،
در ميان غرش وحشيانه ء طوفان ، جوجه ء گنجشکي ، آرام
نشسته بود. پادشاه درباريان را جمع کرد و اعلام کرد که
برنده ء جايزه ء بهترين تصوير آرامش ، تابلو دوم است.بعد توضيح داد : " آرامش آن چيزي نيست که در مکاني بي سر و صدا ، بي مشکل ،
بي کار سخت يافت مي شود ، چيزي است که مي گذارد
در ميان شرايط سخت ، بماني و آرام باشي ....
 


 

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 33
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 3
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 25
  • بازدید ماه : 78
  • بازدید سال : 411
  • بازدید کلی : 64,199